رسیدی پیام بده ...
تمام عاشقانه های دنیا که نباید ریتم داشته باشد!
این جمله یک عاشقانه است.
نامه های مشترک آنتوان چخوف و اولگا کنیپر :
آنتوان چخوف و اولگا کنیپر تنها چهار سال با هم زندگی کردند.
و بعد از چخوف ، کنیپر ۵۵ سالِ باقیِ عمرش را تنها به سر برد.
امشب در بیست سال زندگیِ خصوصی من این اولین و البته نه آخرین شبیه که واقعا تنهام.
صدای سکوت بلند ترین صداییه که به گوشم میرسه.
تازه میفهمم یا کنیپر خیلی عاشق بوده
یا چخوف خیلی خیلی واقعی !! که کنیپر بعد از اون ۵۵ سال تنهایی رو به زندگی کردن با هر کس دیگه ای ترجیح داده!
گفتم چخوفِ واقعی!
این روزها فهمیدم واقعی بودن از هرچیزی دوست داشتنی تره...
عشقِ واقعی
رفتارِ واقعی
کارکردنِ واقعی
صداقتِ واقعی و همه و همه ی واقعی ها!
توی این شهر انقدر همه چیز نمایشیه که واقعی بودن برازنده ترین صفته.
بی شک چخوف برای کنیپر
تنهایی امشب برای من
و تو برای دلم
بی اندازه واقعی است !
پ.ن ؛ نوشتن های بین درسی _صرفا جهت استراحت :تنها :دی
پ.ن تر؛ پرده ها رو کشیدم که اجنه ی گرام از پشت پنجره سر به سرم نذارن :دی
لاااامصب قشنگ انگار عصرِ جمعه است :-/
#هرشب تنهایی
نوشته بود ؛
( قدیم ها،
نه فقط من،
بلکه همه بچه ها یه سوْال جدی ذهنشون رو حسابی مشغول میکرد؛
که مثلا مامان از کجا فهمیده من توی کوچه دعوام شده یا آب رو با پارچش خوردم یا شکلات خارجی ها رو پیدا کردم و همشون رو خوردم.
میدونید، میگفتند کلاغه خبر آورده!
حالا که من هم بزرگ شدم، دارم میبینم چقدر کلاغ دور و برم دارم؛
کلاغ هایی که دوست ندارم حتی یکبار از آن ها استفاده کنم.
میدانید چرا؟! چون مادرم نباید میفهمید پولم رو توی خیابان گم کرد.
اما خب کلاغ است و کارش کلاغی؛
و این را نمیشود هیچ کاریش کرد.
پس مواظب کلاغ های دور و برمان باشیم و سعی کنیم زیاد بهشون توجه نکنیم، بهشون میدان ندیم.
اگه خودتون هم کلاغید که بدونید کلاغه هیچ موقع به خونه اش نمیرسه! )
اما من گاهی دوست دارم از همه چی براش بگم...
هرچیزی ک توی دلمه ، هر اتفاق خوشایند و ناخوشایندی . دلم میخواد همه ی اون چیزای مسخره ای که هیچ واکنشی بهشون نشون نمیده یا حتی میگه بی مزه بود هم بگم براش.
اخه اون تنها کسیِ که خیلی خوب منو میفهمه
و خیلی خوب تر قانعم میکنه!
تنها کسیِ که باهاش تو هر موردی راحتِ راحتم.
جلوش،مهربونی میکنم ، بد خلقی میکنم ، ناز میکنم ، جیغ جیغ میکنم ، میزنم زیر گریه و راحت خودِ خودِ خودمم !!!
دلم میخواد تو زندگیم به قول خودش کلاغی کنم!
نه واسه ی همه ... فقط برای اون !
پ.ن ؛قاررر قار
هر چه دلت میخواهد از من چیزهای سخت بخواه.
از من سکوت بخواه وسط حرف زدن !
قهقهه بخواه بین دلخوری
از من بخواه از اینجا تا ناکجا آباد را بدوم
و یک روز همه ی جدول های آبی و سفید تهران را بشمارم
اصلا هر چه دلت خواست برایم بهانه بتراش ! بهانه هایی از قله ی قاف...
اما هیچ گاه نخواه که دوستت نداشته باشم.
پ.ن ؛ نوشته شده درست وسط تونل رسالت
لطفا
خوب
باش
.
امروز اتفاقی چشمم به نامه ی هفتمش خورد .
توی نامه نوشته بود؛
(همسر گرامیام؛
سلام؛
امروز غذا کمی شور بود،
ولی خیلی بهم چسبید...
ممنون)
من هم زیر نامش کامنت گذاشته بودم خوش به حال همسر گرامی تون که غذای شورش هم خریدار داره!
:)