ناگفته ها را میتوان نوشت.

دومین

جانانم ؛ 

صبح با حواس جمعیِ مردِ واقعی ام  یعنی تو شروع شد که پیام دادی  خوب بپوش هوا سرد است.

از اینکه حواست به ناهارم بود که بگذریم 

از لقه هایی که برایم میگرفتی که بگذریم ... از نگاه کردن های خریدارانه ات که بگذریم.

از غیرت دم میدان انقلابت بخاطر عکسم نمیتوان گذشت.

از نرگس هایی که برایم خریدی نمیتوان گذشت

از دوستت دارم هایی که گفتی و زیارتی که بردی ام.

از این همه احساس خوب از اینکه یک مرد واقعی هوایم را دارد نمیتوان گذشت.

مواظب همه ی خوبی هایت باش :)

۱۵ دی ۹۵ ، ۰۱:۰۵ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ناگفته نویس

یکمین مرد واقعی


مردِ واقعیِ من  سلام؛

نمیدانی چه قدر به دلم میچسبد که حتی از ناهارم هم غافل نمیشوی.

نمیدانی چه قدر به دلم میچسبد وقتی دلواپس حالِ بانویت میشوی.

مرد واقعی من ... نمیدانی چه قدر به دلم میچسبد دیدن این همه مردانگی در یک جا در تو.



#مردِ من

۱۳ دی ۹۵ ، ۱۰:۰۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ناگفته نویس

وفای به عهد


مصطفی اومده بود خواستگاریم مادرم بهش گفت: " این دختر صبح ها که از خواب بلند میشه در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زنه یه نفر تختش رو مرتب می کنه لیوان شیر رو جلوی در اتاقش میاره و براش قهوه آماده می کنه شما می تونید چنین کاری کنید؟ " مصطفی که خیلی آروم نشسته بود و به حرفای مادرم گوش می داد...

گفت: " من نمی توانم برای دخترتان مستخدم بگیرم ولی قول می دهم تا زنده ام ، وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را برایش آماده کنم"...

تا وقتی شهید شد این کار رو می کرد خودش قهوه نمی خورد اما چون می دانست ما لبنانی ها به قهوه خوردن عادت داریم ، درست می کرد وقتی هم منعش می کردم ، می گفت: " من به مادرتان قول دادم تا زنده ام این کار رو برای شما انجام بدهم".


راوی: همسر شهید مصطفی چمران



پ.ن ؛ هر چی تاریخ رو زیر و رو کنی هیچ مردِ واقعی رو پیدا نخواهی کرد که عاشق و مطیع همسرش نبوده باشه ... بعضیاشون انقدر که خوب و مهربونن آدم با خوندن زندگی نامه هاشون فکر میکنه درست وسط قصه هاست... سالها بعد زندگی نامه ی منو همسرم هم میشه یکی از این قشنگای دوست داشتنی چون همسر منم یه مردِ واقعیِ.

قصد دارم از الان ۴۰ تا از کارهای مردونشو توی پیجم به ثبت برسونم. 

بنام های مردواقعی ...

مردباشید ،اونم از نوع واقعیش. یه زن از شوهرش هیچ چیز جز این نمیخواد.


۱۲ دی ۹۵ ، ۱۷:۳۷ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ناگفته نویس

خانه


شاید دلم یک خانه ی نقلی میخواهد که  دکوراسیونش آبی فیروزه ای باشد،یک خانه که جایی از آن پر است از گل های ناز و اطلسی و نردبانی که رویش یک بنفشه ی آفریقایی گذاشته ایم و یکی از همان درختچه هایی که تو دوست داری 

یک خانه با اتاق خواب یاسی و حمام و توالت روشن... توالتمان هم سنگ سنتی داشته باشد هم توالت فرنگی.

دلم یک خانه میخواهد با پنجره ...پنجره هایی که باز و بسته میشوند.

یک خانه که یک قسمتش را  یک میز بگذاریم ، دو تا صندلی ، چند تا کتاب بچینیم ، یکی از آن لامپ گوگولی ها بالای میزش نصب کنیم و بشود کافه کتابِ دو نفره ی مان. اینطور من به آرزوی صاحب یک کافه کتاب بودنم میرسم و میتوانم کافه چی کافه یمان بشوم :) ... هفته ای یک بارمیروم سراغ کافه ام کرکره اش را میدهم بالا چراغش راروشن میکنم و کل حرف ها و کارهای هفته را با هم مرور میکنیم.

دلم یک خانه میخواهد با یک صندوق انتقادات و پیشنهادات دو نفره .

 خانه یمان یک سینک خوب هم داشته باشد که وقت ظرف شستن دوستش داشته باشم.ترجیحا سینکش دو نفره و دلباز  باشد :))

دلم شاید یک خانه میخواهد بایک کاناپه و یک تو !!!

که روی کاناپه اش بنشینی، کتاب بخوانی و...

دلم خانه که نه!

به گمانم تو را میخواهد.




پ.ن ؛ آرزوهای قشنگ من وسط درس خوندن 😊

۰۹ دی ۹۵ ، ۲۲:۱۱ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ناگفته نویس

یه مرد بود یه مرد !

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ دی ۹۵ ، ۱۰:۴۴
ناگفته نویس

نامه

نامه های عاشقانه ی امام خمینی به همسرش 

از همان چیزهاییست که باید خواند ...

دستِ کمِ کم دو ، سه بار :)




پ.ن ؛ هیچ وقت حتی فکرش رو هم نمیکردم امام خمینی با این لحن تصدق خانومش بشه :)

واقعا دلنشینند و پر از احساس خوب 

۰۷ دی ۹۵ ، ۱۷:۳۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ناگفته نویس

ساعت دو ی بامداد

ساعت دو و بیست و هشت دقیقه ی بامداد.

از خواب پریده ام در حالیکه داشتم خواب حمیدو میدیدم

توی خواب هم همون قدرمهربون بود... 




#خواب قشنگم

۰۷ دی ۹۵ ، ۰۲:۳۳ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ناگفته نویس

روانیا

بر اساس روان شناسی رشد من هنوز در دوره ی نوجوانی ام ...

که دارم با بافتن هویتم دست و پنجه نرم میکنم ، شخصیتم رو دوباره سازی میکنم و البته با کلی سائقِ وحشی که همش بهم حمله میکنند و عین خودِ زالو افتادن به جونم دست و پنجه نرم میکنم.

بر اساس روان شناسی رشد من در  حساس ترین دوره ی شکل گیری شخصیتم که خیلی هم نباید به درست و حسابی بار اومدن این شخصیتِ امیدوار باشم !

خلاصه که بر اساس روان شناسی رشد افراد سنین ۱۸ تا ۲۲ یه مشت دیوونه ی زنجیره ای اند.

این بود نتیجه گیری  مطالعات فعلی من :/ 



#روانیا با اون اسماشون که نمیشه حفظ شد 

۰۶ دی ۹۵ ، ۱۸:۳۸ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ناگفته نویس

پرسه


اسکاتی : جای خاصی میری ؟

مارلین : نه خیال داشتم پرسه بزنم .

اسکاتی : منم می خواستم پرسه بزنم . حیف نیست دو نفر که می خوان پرسه بزنن تنهایی پرسه بزنن ؟

مارلین : آدمای تنها فقط پرسه میزنن ، دو نفر که با هم باشن حتماً یه جایی میرن ...


 #آلفرد_هیچکاک




تایم های وسط درس خوندن طوری های دانشکده :)

۰۶ دی ۹۵ ، ۱۸:۱۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ناگفته نویس

کارت

کارتی که باید به دست جانان میرسید اما نشد ....

۰۵ دی ۹۵ ، ۲۲:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ناگفته نویس