گفت در داشبورد را باز کن
باز کردم ، یک کیسه آجیل برایم خریده بود...یک بسته قرص آهن و یک بسته ژلوفن!
هی میگفت بخور بخور تا جون بگیری!
این کارش عجیب به دلم چسبید...
اینکه برای هزارمین بار نشانم داد چه قدر خاص و نقلی هوایم را دارد   :)