ناگفته ها را میتوان نوشت.

۸ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

از من نخواه.

هر چه دلت میخواهد از من چیزهای سخت بخواه.

از من سکوت بخواه وسط حرف زدن !

قهقهه بخواه بین دلخوری 

از من بخواه از اینجا تا ناکجا آباد را بدوم

و یک روز همه ی جدول های آبی و سفید تهران را بشمارم

اصلا هر چه دلت خواست  برایم بهانه بتراش ! بهانه هایی از قله ی قاف...

اما هیچ گاه نخواه که دوستت نداشته باشم.




پ.ن ؛ نوشته شده درست وسط تونل رسالت



لطفا

خوب

باش 

.

۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۳:۳۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ناگفته نویس

نامه ی هفتمش !

امروز اتفاقی چشمم به نامه ی هفتمش خورد .

توی نامه نوشته بود؛



(همسر گرامی‌ام؛

سلام؛

امروز غذا کمی شور بود،

ولی خیلی بهم چسبید...

ممنون)




من هم زیر نامش کامنت گذاشته بودم خوش به حال همسر گرامی تون که غذای شورش هم خریدار داره!

:)




۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۲ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ناگفته نویس

بو میدم !

توی یکی دیگه از نامه هام براش نوشتم ؛ 


ماهیا وقتی بمیرن 

بوی دریا میدن 

چون هر چیزی موقع مرگ بوی اونجایی رو میده که دلتنگشه ...

پس با این حساب من موقع مرگم فقط بوی آغوشِ تو را میدم .



پ.ن ؛ مرا جای خودت بگذار خودت را جای گهواره 

و ....

آغوشی تصلی بخش 

کنارم باش

همواره

۲۸ آبان ۹۵ ، ۰۱:۴۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ناگفته نویس

هیولا

هیولای ما آدم های این روزها 

نه زیر تخت خوابمان است 

 نه پشت چوب لباسی اتاقمان.

هیولای ما فقط توی ذهنمان است !!!







۲۶ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۶ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
ناگفته نویس

استاد شاهمراد

خانم شاهمراد یکی از آن استادهای بی اعصاب دانشکده است که خیلی هم اهل جوشیدن با بچه های دانشکده نیست.

مانتو شلوار های کرپ و کیف و کفش هایش که اغلب با هم ست اند اقتدار ظاهری خانم شاهمراد رو دو چندان میکند. لازم بود با استاد شاهمراد حرف بزنم که کمکم کند. حرف که نه یک جور مشورت...! اینکه چرا استاد شاهنراد هم برمیگردد به جایگاهی که در علم مشاوره دارد !اما باز کردن سر صحبت و درخواست کمک از استادی که معتقد است باید جایگاه اقتدار استاد حفظ شود کار ساده ای نبود ، اما بدون اینکه من کاری کنم چنان همه چیز کنار هم چیده شد و البته خوش چیده شد که نیم ساعتی  را توی دفتر با حرف زدن با استاد گذراندم(البته بماند که تنها بهانه ی شروع  مشکل درسی  درفهم  قسمتی،از کتاب بود )برقراری ارتباط و افشاگری برای استاد شاهمراد انقدر ها هم که فکر میکردم سخت نبود! 

یک مقاله معرفی کرد که تا این لحظه ۴۵ صفحه اش را خواندم نیمساعتی را با هم حرف زدیم در آخر حرف هایش گفت ؛ تو دختر باهوشی هستی فقط همیشه حواست باشد از زندگی ات چه میخواهی؟! وگرنه باختی ! لیوانِ سفیدِ خش دارش رو برداشت و مایع توش رو که نمیدونم چی بود سر کشید!هم من هم استاد،شاهمراد میدونستیم که قضیه درس و تفهیم مفاهیم نبود. بعد هم سر تایم کلاس بعدیش خداحافظی، کردیم و رفت که به کلاسش،برسد ! اما ...

چند نفر از ادما دقیقا میدونن که زندگیشون چی میخوان؟!حرف های منو استاد در مورد اهداف زندگی نبود اما یه سوال نسبتا کلیشه ای رزقم شد که مثل همه ی دفعه های قبلی که شنیده بودمش نبود!



پ.ن ؛ روزهای زندگی برام تکرار میشه اما تکراری نه !!

۲۴ آبان ۹۵ ، ۰۰:۰۶ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ناگفته نویس

دنیای من قشنگیاشو داره.


یه گل رز چسبیده به دیوار رو به روم.
کوله پشتیم کنار تختمه
صدبار عکس چکمه ها نگاه کردم
هزار بارم دلم واسه یه بنده خدایی تنگ شد و آخر طاقت نیاوردم رفتم دیدمش و هنوز دلم تنگه براش !
همونی که  سر نمازم از خدا سلامتی همیشگی شو میخوام.
همونی که ...
مخلص کلام ؛ 
من یه عاشقم ، که دنیام هنوز قشنگیاشو داره :) 
دنیای تو چی؟ اگه هنوز قشنگیاشو داره هوای قشنگیاتو داشته باش.




پ.ن ؛ میخوام بهش  بگم دوستت دارم قشنگم !
نه یک بار ...
که صـــدبار.
دوستت دارم قشنگم :)❤
۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۸:۴۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ناگفته نویس

قدرت داری؟

قدرت نه دست کسانیست که اورانیوم را غنی میکنند ...

نه دست آنهایی که عاملان جنگند ، نه آنهایی که اقتصاد دنیا را میچرخانند.

قدرت نه دست سیاست مداران است 

نه دست مقتصدان. نه برندگان آخرین مذاکرات ! 

برای زندگی های ما قدرت فقط دست کسانیست که میدانند دوستشان  داریم !!!

۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۰:۵۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ناگفته نویس

یک دختر نسبتا بیست ساله

بیست سال پیش در حالیکه باید پسر میشدم تا آرزوی پدربزرگ براورده شود در تاریخ سیزدهمین روز از آبان همان سال(یعنی بیست سال پیش) در بیمارستان سپاهان اصفهان به دنیا امدم در حالیکه از هر جهت دختر بودم! همه ی روزهای ان بیست سال گذشت و امسال در حالی روزهای آبانم را سپری میکنم که ایستاده ام وسط دنیایی میان دنیای زنها و دخترها ، که افتاده ام توی میدان زندایی و زن عمو بودن

یک دختر بیست ساله که حواس ،  جمع است تا هوای مادر شوهر را داشته باشد و پدر شوهر دوستش داشته باشد.

یک دختر بیست ساله ای که مثل بیست سال پیش فقط متعلق به یک خانواده نیست.یک دختر که صاف ایستاده وسط عاشقانه هایش با یک مرد واقعی که در این دنیا  همه ی سهم او از عاشقی کردن است.

جنس آبان امسال برای منِ این آبان فرق میکند!





پ.ن؛ نگران خودتم میفهمی؟  (جمله ی قشنگی بود :) ... میفهمم)


۰۶ آبان ۹۵ ، ۰۰:۴۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ناگفته نویس