افسانه نیست...

هست.

وقتی در میان تریلیون انسان قلبت برای یک آغوش میتپد.

وقتی در بین هزاران چشمی که به تو می افتد 

چشم های او چیز دیگریست

وقتی عطر بدنش میشود قشنگ  ترین ملودی شب های پاییزیست

یعنی هست.

هست ، وقتی دل تنگش میشوی!

هست وقتی دعایش میکنی...

وقتی دست هایش یگانه دست های مجازِ لامسه ی تو ست!

هست 

و افسانه نیست.

عشق را میگویم.

چشم هایم را میبندم و دوباره باز میکنم...

و میبینم بیدارم.

 پس خواب هم نیست

عشق هست شاید   در همین نزدیکی.