بیست سال پیش در حالیکه باید پسر میشدم تا آرزوی پدربزرگ براورده شود در تاریخ سیزدهمین روز از آبان همان سال(یعنی بیست سال پیش) در بیمارستان سپاهان اصفهان به دنیا امدم در حالیکه از هر جهت دختر بودم! همه ی روزهای ان بیست سال گذشت و امسال در حالی روزهای آبانم را سپری میکنم که ایستاده ام وسط دنیایی میان دنیای زنها و دخترها ، که افتاده ام توی میدان زندایی و زن عمو بودن

یک دختر بیست ساله که حواس ،  جمع است تا هوای مادر شوهر را داشته باشد و پدر شوهر دوستش داشته باشد.

یک دختر بیست ساله ای که مثل بیست سال پیش فقط متعلق به یک خانواده نیست.یک دختر که صاف ایستاده وسط عاشقانه هایش با یک مرد واقعی که در این دنیا  همه ی سهم او از عاشقی کردن است.

جنس آبان امسال برای منِ این آبان فرق میکند!





پ.ن؛ نگران خودتم میفهمی؟  (جمله ی قشنگی بود :) ... میفهمم)