ماه ها به رفت و آمد مینشینید ، با هم به مشاوره میروید هر بار قبل از دیدار بعد دستی به سر و رویتان میکشید و لباس های زیبایتان را به تن میکنید... مدام یادتان هست که خوشبو باشید و هیچ بعید نیست که در جلسات اول تا پنجم کمی دستانتان بلرزد ، صدایتان بالا و پایبن شود یا حتی آب قند لازم شوید... بالاخره بعد از ماه ها رفت  و آمد بزرگترها جلسه ای میگذراند و مثل مذاکرات ژنو یا بنگاه های مشاوره املاک مینشینند و ساعت ها در مورد مهریه چانه میزنند و دست آخر یا به توافق میرسند یا موکول میشود به جلسات بعد ...
و شما در طی تمام این جلسات مضطربید از اینکه چه میشود ! 
بعد از توافقات خانواده ها میفتید دنبال حلقه خریدن و نشان بردن و بله برون گرفتن و تاریخ عقد مشخص کردن !
بهم محرم میشوید و حالا با سیلی از هدیه گرفتن ها و مهمانی دعوت شدن ها و پاگشا رفتن ها مواجهید...
با سیلی از افراد جدید و نظرات جدید و سلایق جدید و ... و... و....
هر هفته میچسبید بهم و احیانا اوایل از حمام رفتنن های صبح های جمعه یتان مقابل خانواده ی شوهر یا خانواده ی خود خجالت میکشید.
زنگ زدن ها
خرس و شکلات و گل کادو گرفتن ها 
اول تو قطع کن گفتنها 
توی یک ظرف غذا خوردن هاست که روانه ی زندگی مشترکتان میشود.
هر کجا که میروید عکس های سلفی دو نفره میگیرید و روزی صدبار عکس هایتان را میبینید و ته دلتان قنچ میرود که وااااای خدای من !!! ما دو نفر چه فدر بهم می آییم.
بعد از مدتی جر و بحث هایتان شروع میشود .
انتظارات می آید سراغتان ...
چرا دیر جواب دادی ؟!
چرا آرایشت غلیظ بود ؟!
چرا با دختر فلان همسایه تان حرف زدی ؟!
چرا دیوار خانه ی پدری ات کج است ...
چرا دست های مادرت معوج است 
و...
و....
و....
هزاااااران هزار بهانه ی ریز و درشتِ صد من یک غاز که فقط حال و هوای رابطه تان را سرد میکند.
و در این میان هیچ کس نیست که گوشتان را بگیرد و بگوید ؛ 
این همان کسی ست  که خودت اننتخابش کردی پس هیچ وقت و هیچ کجا سانسورش نکن و با افتخار به همه بگو که این شخص همسرِ من است ، جانِ دل من است ....
هیچ کس نیست که حالی تان کند خریدن هدایای مورد علاقه ، جواب دادن پیامک ها ، زنگ زدن ها ، دل نگران بودن ها وظیفه ی هیچ کدااامتان نیست اگر اینکارها را از طرف مقابلت میبینی بدان این یعنی همان فریاد دوستت دارم با زبان خودش.
هیچ کس که بنشاندتان و بگوید تا میتوانید زندگی کنید...
حالا که نرفته اید سر خانه و زندگی تان ...
حالا که قبض  آب را نباید بدهید قبض گاز را جدا ...
حالا که دغدغه ی ته گرفتن ته دیگ مهمانی تان را ندارید ...
میان همه ی تیکه های ریز و درشت مادر شوهر
میان تمام سختگیری های کوچک و بزرگ پدر زن دست هم را بگیرید و بزنید به دل شهر و نگذارید هیچ کس بفهمد که راه  برگشت را با اتوبوس امدید چون پول کرایه ی تاکسی را نداشتید...
هیچ کس نیست برایتان زمزمه کند که چه قدر دعا کردن برای همدیگر قشنگ است وقتی فقط خودتان دو نفر میدانید نیت دعایتان چیست.
هیچ کس در این روزها نیست که بگوید کوتاه کنید همه ی دست های مداخله کننده را از وسط زندگی دو نفره تان.
حتی اگر ان دست دست مادرتان باشد !!!
بعد چشم بهم میزنید 
و بدون دانستن این #ناگفته هایی که هیچ کس زبان به گفتناشان باز نکرده 
یک سال بعد میروید سر خانه و زندگی تان و میفتید وسط قبض اب و برق و گاز دادن...
میفتید وسط پوشاک بچه عوض کردن....
مادر شوهر دعوت کردن 
میفتید وسط یک  سکانس جدید از زندگی در حالیکه هیچ کدامتان  یاد نگرفته اید که دقیقا معنای زندگی چیست...
ان وقت است که برایتان سخت میشود که شبهای سالگرد ازدواجتان بچه را بگذارید پیش مادربزرگش و برای خودتان خلوت کنید
برایتان سخت میشود که بعد از گذشت یک دهه از زندگی مشترک توی اتاق خواب ماکسی قرمز بپوشید و با همسرتان دو نفره برقصیدـ.
شوخی ها 
و زنگ تنفس های زندگی برایتان سخت میشود
چون یادنگرفته اید زندگی دقیقا چیست !!