امشب نوشتم ؛



دختر من ترنج عزیزم ؛

امشب وقتی ساعت 11 و چهل دقیقه به پدرت زنگ زدم نتوانست با من صحبت کند.

چون پدرت هر شب تا دیروقت کار میکند تا نیازهای دل من را براورده کند...

بعد از صحبت نکردن باز باباحمیدت  تماس گرفت که نکند اب توی دلم تکان بخورد!

و اینها یعنی 

مادرت این روزها خیلی خوشبخت است:)

چون تکیه گاهی مثل پدرت دارد.

امیدوارم یک روز بفهمی تکیه گاهی مثل پدرت داشتن چه عالمی دارد!




یه صلوات به نیت سلامتی همه ی مردهایی که مجاهدند...

اون هم جهاد برای اهل منزل[اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم]