زندگی با همه ی گل یا پوچش دلنشین است...

پوچی که سه روز تمام است راه گلویم را گرفته و هی در گوشم میخواند که هیییی لعنتی بار سفر ببند و برو سراغ ارام جانت تا ارام بگیری...

پوچی که یک آن دلم را برایش تنگ تر و تنگ تر میکند و با شنیدن صدای رفتیو ندیدی که بی تو  چه پرشکسته ام علی زندوکیلی سر سینک ظرفشویی گریه ام میگیرد و اشک هایم میچکد روی نعناهایی که دارم آب کش شان میکنم

گل یا پوچ زندگی ترکیبی ست دلنشین...

ترکیبی که از مزمزه کردنش کیف میکنم!

از پوشیدن  در خلوت تاپ گل گلی ای که برایم خریده بود

از نگاه کردن به صورت مردانه اش در عکسها

از فکر کردن به با او بودن 

از ذوق روزهایی که پدر میشود و موهای تمام جوگندمی اش انقدری به جذابیتش افزوده که نمیشود برایش اسپند دود نکرد!

دارم از مزه کردن این زندگی لذت میبرم

حتی با این روزهایی که عمیقاً دلتنگم...