میوه ی دلم_ دختر مامان؛

در زندگی هرکس روزهایی هست که شبها تا دو و سه شب  از بدخوابی این دنده و ان دنده میشود...

که عصرهایش  تنها درمان درد سردردهای سرسام آورش  را ژلوفن و استامینوفن میداند 

و مدام از خدا میپرسد چرا ؟تو که مرامیشناسی پس چرا اینطور آزارم میدهی...؟!

روزهایی که ذهن آدم پراست از سوال وقلبش پرتر از کینه و نفرت...

که خودش را میگذارد جای یک نفر دیگر و نمیتواند بدجنسی او را_ نمیتواند بدخواهی و بدذاتی او را درک کند!!!

روزهایی به معنای واقعی کلمه جهنم!

و لحظه هایی که مثل سرب داغ بر قلبت میریزد!

میوه ی دلم... نور چشمم... 

من هم بی نصیب از این روزها نبوده ام.

الانی که برایت مینویسم چند روزیست که از بند این روزهای سخت رهاشده ام!

رهاشده ام از تا نیمه شب نخوابیدن 

از فکر و خیال 

از نفرین و آه 

از ناله کردن به خدا که هی خدا چه میکنی با قلب بنده ات...!

این بود حق من؟

از اشکهایی که بی دلیل میرخت ووهنوز نمیدانم ارزشش را داشت یا نه!

و پشت همه ی این رهاشدنها عشق بود برای من...عشقی که ته دلم جا خوش کرده بود

و پدرت که مردانه هوادارم بوده و هست!

پدرت مصداق مصرع (از همان جا که رسد درد همانجاست دوا )  یی ست برای من!!!

شاید سالها بعد قرعه ی این روزها به نام تو بیفتد...

امیدوارم قبل از دست و پنجه نرم کردم با هرکدام از این لحظه ها عشق مهمان قلبت باشد.

و هم سر و سفر مردی باشی که اگر هیچ چیز برایش مهم نیست لااقل تو برایش ارزشمندترین باشی[آمییین]





مادرت ؛کوثربانو 






در زمانی که وفا

قصه ی برف به تابستان است ،

و صداقت گل نایابی ست !

به چه کس باید گفت :

با تو انسانم و خوشبخت ترین ... 


#مهدی اخوان‌ ثالث